(1) [مُ عَلْ لا] (ع ص) برافراشته و بلند کرده و برداشته. (ناظم الاطباء). بلند. عالی. دارای علو. رفیع :
طالعش را شهسواری دان که بار هودجش
کوههء عرش معلا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
خاقان اکبر کز فلک، بانگ آمدش کالامر لک
در پای او دست ملک، روح معلا ریخته.
خاقانی.
گر به مکه فلک و...