جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مطلق: (تعداد کل: 4)
مطلق
[مُ لَ] (ع ص) آن که آن را قید نباشد. (غیاث) (آنندراج). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا). آن که آن را قید نباشد. (ناظم الاطباء) :
از حکیمان منم مسلم تر
وز کریمان وی است مطلق تر.سوزنی.
و فرمان...
از حکیمان منم مسلم تر
وز کریمان وی است مطلق تر.سوزنی.
و فرمان...
مطلق
[مُ طَلْ لَ] (ع ص) خرمابن گشنی یافته. (از اقرب الموارد). و رجوع به تطلیق شود. || طلاق داده شده. رهاشده. مورد توجه واقع نگردیده :
آن عالم دین که از حکیمان
عالم جز از او نشد مطلق.ناصرخسرو.
آن عالم دین که از حکیمان
عالم جز از او نشد مطلق.ناصرخسرو.
مطلق
[مُ طَلْ لِ] (ع ص) آن که ارادهء سبقت دارد در اسب تاختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طلاق دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطلیق شود. || عطاکننده و بخشنده. (ناظم الاطباء).
مطلق
[مُ لِ] (ع ص) رانندهء شکم و مسهل. (ناظم الاطباء). مسهل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الماء الذی یطبخ به العدس مطلق. (بحرالجواهر یادداشت ایضاً).