جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مشرق: (تعداد کل: 8)
مشرق
[مَ رِ] (ع اِ) جای برآمدن آفتاب. نقیض مغرب. (آنندراج). برآمدنگاه آفتاب، نقیض مغرب. جای برآمدن خورشید. ج، مشارق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). جای برآمدن ستاره. (ترجمان القرآن). خراسان. (مفاتیح). برآمدنگاه آفتاب، ضد مغرب. ج، مشارق. باختر و آن طرف از چهار طرف افق که آفتاب برمی آید و طلوع...
مشرق
[مُ رِ] (ع ص) روشن. تابان. (از ناظم الاطباء). نیر. تابان. درخشان. درفشان. درخشنده. رخشنده. درفشنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هرگاه صفرا آمیخته بود با خون، بول سرخ و درفشان بود و به تازی مشرق گویند. (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مشرق
[مُ شَرْ رَ] (ع اِ) نمازگاه. (آنندراج) (صراح اللغه). نمازگاه. منه: این منزل المشرق؛ ای مکان الصلاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (ص) جامهء سرخ رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || قلعهء آهک اندود. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعهء گچ اندود. || گوشت خشک شده در آفتاب. (ناظم الاطباء). و...
مشرق
[مُ شَرْ رِ] (ع ص) قدیدکنندهء گوشت. (آنندراج). کسی که گوشت در آفتاب خشک میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود. || روی بشرق کننده. (آنندراج). آن که به جانب مشرق میرود و روی سوی مشرق میکند. المثل: شتان بین مشرق و مغرب. (ناظم الاطباء).
مشرق
[مَ رِ] (ع اِ) جای برآمدن آفتاب. نقیض مغرب. (آنندراج). برآمدنگاه آفتاب، نقیض مغرب. جای برآمدن خورشید. ج، مشارق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). جای برآمدن ستاره. (ترجمان القرآن). خراسان. (مفاتیح). برآمدنگاه آفتاب، ضد مغرب. ج، مشارق. باختر و آن طرف از چهار طرف افق که آفتاب برمی آید و طلوع...
مشرق
[مُ رِ] (ع ص) روشن. تابان. (از ناظم الاطباء). نیر. تابان. درخشان. درفشان. درخشنده. رخشنده. درفشنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هرگاه صفرا آمیخته بود با خون، بول سرخ و درفشان بود و به تازی مشرق گویند. (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مشرق
[مُ شَرْ رَ] (ع اِ) نمازگاه. (آنندراج) (صراح اللغه). نمازگاه. منه: این منزل المشرق؛ ای مکان الصلاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (ص) جامهء سرخ رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || قلعهء آهک اندود. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعهء گچ اندود. || گوشت خشک شده در آفتاب. (ناظم الاطباء). و...
مشرق
[مُ شَرْ رِ] (ع ص) قدیدکنندهء گوشت. (آنندراج). کسی که گوشت در آفتاب خشک میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود. || روی بشرق کننده. (آنندراج). آن که به جانب مشرق میرود و روی سوی مشرق میکند. المثل: شتان بین مشرق و مغرب. (ناظم الاطباء).