جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسکر: (تعداد کل: 4)
مسکر
[مُ کِ] (ع ص) آنچه سبب سکر و مستی شود. (از اقرب الموارد). چیزی که نوشیدنش مستی آورد. مست گرداننده. (آنندراج). هرچه که نشئه و مستی آرد. (غیاث). مستی دهنده. مستی آور. مست کننده :
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
وآنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
نماند از سایر معاصی منکری...
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
وآنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
نماند از سایر معاصی منکری...
مسکر
[مُ سَکْ کَ] (ع ص) نعت مفعولی از تسکیر. رجوع به تسکیر شود. || مخمور. (از اقرب الموارد). خمارزده و مست. (منتهی الارب). || مجازاً به عنوان تأکید در غضب به کار رود. (از یادداشت مرحوم دهخدا). سخت خشمناک چنانکه نداند چه میگوید و چه میکند: قال احمدبن سعید مؤدب...
مسکر
[مُ کِ] (ع ص) آنچه سبب سکر و مستی شود. (از اقرب الموارد). چیزی که نوشیدنش مستی آورد. مست گرداننده. (آنندراج). هرچه که نشئه و مستی آرد. (غیاث). مستی دهنده. مستی آور. مست کننده :
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
وآنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
نماند از سایر معاصی منکری...
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
وآنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
نماند از سایر معاصی منکری...