جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسخر: (تعداد کل: 6)
مسخر
[مَ خَ] (ع مص) مصدر میمی است از سخر. استهزاء کردن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به سخر و سخره شود.
مسخر
[مُ سَخْ خِ] (ع ص) نعت فاعلی از تسخیر. تسخیرکننده. || تکلیف کننده کسی را به کاری بدون مزد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || مطیع و منقاد کننده. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
- مسخرالریاح؛ از صفات باری تعالی. و رجوع به تسخیر شود.
- مسخرالریاح؛ از صفات باری تعالی. و رجوع به تسخیر شود.
مسخر
[مُ سَخْ خَ] (ع ص) نعت مفعولی از تسخیر. رام و فرمان بردار کرده شده و مطیع. (غیاث). تذلیل شده و هر مقهوری که در خود قدرت رهایی از قهر را نداشته باشد. (از اقرب الموارد). رام کرده. (دهار). رام گشته. فرمانبردارشده. (صراح). مغلوب و مقهور و خوار شده. و...
مسخر
[مَ خَ] (ع مص) مصدر میمی است از سخر. استهزاء کردن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به سخر و سخره شود.
مسخر
[مُ سَخْ خِ] (ع ص) نعت فاعلی از تسخیر. تسخیرکننده. || تکلیف کننده کسی را به کاری بدون مزد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || مطیع و منقاد کننده. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
- مسخرالریاح؛ از صفات باری تعالی. و رجوع به تسخیر شود.
- مسخرالریاح؛ از صفات باری تعالی. و رجوع به تسخیر شود.