جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مستدعی: (تعداد کل: 4)
مستدعی
[مُ تَ] (ع ص) مستدعٍ. نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده. (غیاث) (آنندراج). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده. خواهنده. خواستار.
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت...
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت...
مستدعی
[مُ تَ عا] (ع ص) نعت مفعولی از استدعاء. آنچه خواهش شده. درخواست شده. خواسته شده. استدعاشده. رجوع به استدعاء شود.
- مستدعی علیه تمییز؛ فرجام خوانده. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی علیه تمییز؛ فرجام خوانده. (لغات فرهنگستان).
مستدعی
[مُ تَ] (ع ص) مستدعٍ. نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده. (غیاث) (آنندراج). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده. خواهنده. خواستار.
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت...
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت...
مستدعی
[مُ تَ عا] (ع ص) نعت مفعولی از استدعاء. آنچه خواهش شده. درخواست شده. خواسته شده. استدعاشده. رجوع به استدعاء شود.
- مستدعی علیه تمییز؛ فرجام خوانده. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی علیه تمییز؛ فرجام خوانده. (لغات فرهنگستان).