مستدعی
[مُ تَ] (ع ص) مستدعٍ. نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده. (غیاث) (آنندراج). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده. خواهنده. خواستار.
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت ایران ملتمس و مستدعی گردید. (مجمل التواریخ گلستانه ص218).
- مستدعی تمییز؛ فرجام خواه. (لغات فرهنگستان).
- مستدعی شدن؛ درخواست کردن. خواهشمند شدن.
- مستدعی گشتن (گردیدن)؛ درخواست کردن. استدعا کردن : متمکن گردانیدن سلطان حسین میرزا را بر سریر سلطنت ایران ملتمس و مستدعی گردید. (مجمل التواریخ گلستانه ص218).