جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مزیح: (تعداد کل: 1)
مزیح
[مِ](1) (ع اِمص) ممال مزاح. لاغ و خوش طبعی و شادی و خوشی. (ناظم الاطباء). خوش طبعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بدان تا بپوشند گردان سلیح
که بر ما سرآمد نشاط و مزیح.فردوسی.
بپوشید باید یکایک سلیح
که این کار بر ماگذشت از مزیح.فردوسی.
|| طعنه. تمسخر. شوخی :
همه برکشیدند گردان سلیح
بدل خشمناک...
بدان تا بپوشند گردان سلیح
که بر ما سرآمد نشاط و مزیح.فردوسی.
بپوشید باید یکایک سلیح
که این کار بر ماگذشت از مزیح.فردوسی.
|| طعنه. تمسخر. شوخی :
همه برکشیدند گردان سلیح
بدل خشمناک...