جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرتضی: (تعداد کل: 7)
مرتضی
[مُ تَ ضا] (ع ص) پسندیده. (غیاث اللغات، از منتخب اللغات و کنزاللغه) (مهذب الاسماء) (زمخشری). گزیده. مختار. اِرتضاهُ؛ اختاره. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از ارتضاء :
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی.مولوی.
|| راضی کرده شده. خشنود شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارتضاء شود.
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی.مولوی.
|| راضی کرده شده. خشنود شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارتضاء شود.
مرتضی
[مُ تَ ضا] (اِخ) لقب علی بن ابی طالب است علیه السلام :
خاصه تر این گروه کز دل پاک
شیعت مرتضای کرارند.ناصرخسرو.
زبدهء دور عالمی زان چو نبی و مرتضی
بحر عقول را دُری شهر علوم را دَری.
خاقانی.
مرتضی صولتا مگر سوی قبر
هدیه چون مرتضی فرستادی.خاقانی.
رجوع به علی (ابن ابی طالب) شود.
خاصه تر این گروه کز دل پاک
شیعت مرتضای کرارند.ناصرخسرو.
زبدهء دور عالمی زان چو نبی و مرتضی
بحر عقول را دُری شهر علوم را دَری.
خاقانی.
مرتضی صولتا مگر سوی قبر
هدیه چون مرتضی فرستادی.خاقانی.
رجوع به علی (ابن ابی طالب) شود.
مرتضی
[مُ تَ ضا] (اِخ) (سید...) رجوع به علم الهدی شود.
مرتضی
[مُ تَ ضا] (اِخ) (شیخ...) رجوع به انصاری شود.
مرتضی
[مُ تَ] (ع ص) کسی که برمی گزیند و اختیار میکند و پسند می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از ارتضاء. رجوع به ارتضاء شود. || راضی. خشنود. (ناظم الاطباء). که چیزی را اختیار کند و بدان قانع و خرسند باشد. رجوع به اقرب الموارد و نیز رجوع به ارتضاء...
مرتضی
[مُ تَ ضی ی] (ص نسبی)منسوب به مرتضی. (ناظم الاطباء). رجوع به مرتضوی شود.