جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محتشم: (تعداد کل: 3)
محتشم
[مُ تَ شَ] (ع ص) دارای حشمت. بااحتشام. باحشمت. (از منتهی الارب). زبردست و توانا و بزرگ و دارای خدم و حشم بسیار. (ناظم الاطباء). صاحب خدم و حشم. (غیاث). با شوکت و دبدبه. بشکوه. باشکوه. باشکه. باجلالت. باعظمت :
هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه
از خردمنش محتشمان را حدثان...
هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه
از خردمنش محتشمان را حدثان...
محتشم
[مُ تَ شِ] (ع ص) حشمت و شکوه دارنده. || شرمندهء از احترام. (ناظم الاطباء). شرم دارنده از کسی. (آنندراج).