محتشم
[مُ تَ شَ] (اِخ) (میرزامحتشم قائنی) به گفتهء نصرآبادی در تذکره فرزند میرزا هادی است و ایشان از اکابر قائن خراسانند. آباء ایشان همگی فاضل بوده اند چنانکه میرزا کافی عم مشارالیه در عهد خود در میان فضلا مثل جناب شیخ بهاءالدین محمد و سایر علما به فضیلت مشهور بوده است و با وجود فضایل مذکور به حیثیات مثل شعر و انشاء و معما آراسته بود سپس نصرآبادی می افزاید که مجموعهء نظمی از مرحوم مذکور به نظر فقیر رسید که قصاید قدما در زمان حیات شیخ سعدی انتخاب شده و در حاشیهء آن در حل اشعار مشکله تحقیق... که حد هیچ سخن فهمی نیست. فقیر به خدمت میرزا هادی رسیده با اینکه عادت به کوکنار داشت و افراطی هم در آن واقع میشد هنگام صحبت از علوم عقل و نقل و نثر و نظم کمال مهارت و آگاهی داشت. میرزا محتشم هم از علوم ظاهر بهره دارد خصوصاً علم هندسه و نجوم چنانچه احکام غریب از او ملاحظه میشد. شعرش این است:
خلوت ناز تو بر خیل ملک در بسته است
گردش چشم تو راه دور ساغر بسته است
خون ز پروازش چو مرغ نیم بسمل میچکد
نامهء شوقی که بر بال کبوتر بسته است
من هلاک آن کمر، هر جا خیال نازکیست
مأخذش آن است اما یار بهتر بسته است
مبتلای رنج باریکیست از دوران چرخ
هرکه همچون رشته دل بر جمع گوهر بسته است.
(تذکرهء نصرآبادی ص191).
خلوت ناز تو بر خیل ملک در بسته است
گردش چشم تو راه دور ساغر بسته است
خون ز پروازش چو مرغ نیم بسمل میچکد
نامهء شوقی که بر بال کبوتر بسته است
من هلاک آن کمر، هر جا خیال نازکیست
مأخذش آن است اما یار بهتر بسته است
مبتلای رنج باریکیست از دوران چرخ
هرکه همچون رشته دل بر جمع گوهر بسته است.
(تذکرهء نصرآبادی ص191).