جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محارب: (تعداد کل: 9)
محارب
[مُ رِ] (ع ص) با یکدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگنده. رزمنده. جنگجو و بهادر و غازی. (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده. (ناظم الاطباء) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم)(1).
- عدو محارب؛ دشمن جنگی. (از لسان العرب).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی...
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم)(1).
- عدو محارب؛ دشمن جنگی. (از لسان العرب).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی...
محارب
[مَ رِ] (ع اِ) جِ محراب. (زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محارب
[مُ رِ] (اِخ) (بنو ...) قبیلهء دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرند و از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول الله (ص). (صبح الاعشی ج1 ص352). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن خصفه بن قیس عیلان از عدنان جدی جاهلی است. از نسل اوست المؤمل بن امیل المحاربی و سواربن حمدون و ذوالرمحین عامربن وهب. (الاعلام زرکلی).
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه، مردی فقیه و فاضل و نیکو سیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و دربارهء علی و عثمان از فرقهء مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی...
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن صباح بن عتیک از عنزه بن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. (الاعلام زرکلی).
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن عمروبن ودیعه بن لکیز از بنی عبدالقیس. جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. (الاعلام زرکلی).
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش. جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. (الاعلام زرکلی).
محارب
[مُ رِ] (اِخ) ابن قیس الکسعی، از قبیلهء کسع یمن و شاعر است به او در ندامت مثل زنند. (الاعلام زرکلی).