محارب
[مُ رِ] (ع ص) با یکدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگنده. رزمنده. جنگجو و بهادر و غازی. (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده. (ناظم الاطباء) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم)(1).
- عدو محارب؛ دشمن جنگی. (از لسان العرب).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمهء النهایهء طوسی ص 198).
(1) - این قصیده با مطلع: «سلامٌ علی دار ام الکواعب - بتان سیه چشم عنبرذوائب» منسوب به حسن متکلم است اما ظاهراً از معزی یا برهانی باید باشد. (یادداشت لغت نامه).
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم)(1).
- عدو محارب؛ دشمن جنگی. (از لسان العرب).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمهء النهایهء طوسی ص 198).
(1) - این قصیده با مطلع: «سلامٌ علی دار ام الکواعب - بتان سیه چشم عنبرذوائب» منسوب به حسن متکلم است اما ظاهراً از معزی یا برهانی باید باشد. (یادداشت لغت نامه).