[مُ تَ مَکْ کِ] (ع ص) جاگیر. (منتهی الارب). جاگیرنده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و خست جبلی در نهادش متمکن. (گلستان).
که نقطه تا متمکن نباشد اندر اصل
درست باز نیابد حساب پرگارش.
سعدی.
|| برپای. || ساکن و مقیم و متوطن و باشنده. (ناظم الاطباء). || ثابت و برقرار و محکم و...