جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لی: (تعداد کل: 9)
لی
(پسوند) مزید مؤخر امکنه: اسملی.
لی
(ع حرف جر + ضمیر) (از: ل + ی) مرا. برای من.
لی
(اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون. نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج. شلدار. قره آقاج. لروت. سمد. سمت. له. و رجوع به اوجا و نارون شود. (جنگل شناسی ساعی ج1 ص210).
لی
(اِ)(1) پیمانه ای است مردم چین را از زمین مانند جریب ما معادل 576 گز تقریبی. || مقیاس طول، تقریباً معادل پانصدوپنجاه گز. (ایران باستان ج3 ص2263).
(1) - Li.
(1) - Li.
لی
[لُی ی] (ع ص، اِ) جِ الوی. (منتهی الارب). رجوع به الوی شود.
لی
[لَی ی] (ع مص) لُویّ. تافتن رسن را و دوتاه کردن. (منتهی الارب). تافتن رسن و جز آن. ریسمان تابیدن. (منتخب اللغات). تافتن رسن. (تاج المصادر). || مایل گردانیدن سر. (منتهی الارب). پیچانیدن سر. (تاج المصادر). سر پیچانیدن. || بگردانیدن زبان در دهان. (ترجمان القرآن). گردانیدن زبان در دهان. (تاج...
لی
(اِخ)(1) نام رودی به فرانسه و بلژیک.
(1) - Lys.
(1) - Lys.
لی
(اِخ)(1) ماریوس سوفوز. ریاضی دان نروژی (1842-1899 م.).
(1) - Lis.
(1) - Lis.
لی
[لَ لَنْ] (ع ق) شب هنگام.