جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لوس: (تعداد کل: 9)
لوس
(اِخ)(1) لوسی. رجوع به لوسی شود.
(1) - Luce, Lucie.
(1) - Luce, Lucie.
لوس
[لَ] (ع مص) شیرینی و جز آن جستن جهت خوردن. || چشیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || به زبان گردانیدن چیزی در دهان. (منتهی الارب).
لوس
(اِ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. (تاریخ بیهق).
لوس
(اِ) غش کافور. غش که در کافور کنند. باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند :
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش.
کسائی.
|| دهان کج. کج دهان. || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان).
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش.
کسائی.
|| دهان کج. کج دهان. || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان).
لوس
(اِ) لس : پیش ایشان فاتحه الکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
لوس
(اِ) تملق. فروتنی. چرب زبانی. مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن. (از برهان). گفتار خوش. گفتار فریبنده. فروتنی بیش از اندازه. فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری). لابه است، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن. (اوبهی). تملق. چاپلوسی. (غیاث)....
لوس
(اِخ) دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36هزارگزی المده و 6هزارگزی جنوب کالج. کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و مختصر لبنیات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در زمستان اکثر مردم برای تأمین معاش به...
لوس
(اِخ)(1) لوس دوم. پاپ مسیحی از سال 1144 تا سال 1145 م.
(1) - Luce II.
(1) - Luce II.
لوس
(اِخ)(1) لوس سوم. پاپ مسیحی از سال 1181 تا سال 1185 م.
(1) - Luce III.
(1) - Luce III.