لوس
(اِ) تملق. فروتنی. چرب زبانی. مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن. (از برهان). گفتار خوش. گفتار فریبنده. فروتنی بیش از اندازه. فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری). لابه است، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن. (اوبهی). تملق. چاپلوسی. (غیاث). فریبندگی. فریب. فروتنی کردن باشد و به زبان مردم را فریفتن و مبالغت (؟) کردن. (صحاح الفرس) :
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ.
قریع الدهر.
وآن چاپلوس بسته گر خندان؟
کت هر زمان به لوس بپیراید.لبیبی.
چون بیامد به وعده بر سامند
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت.
عنصری.
مرد قانع نه مرد لوس بود
کز طمع، گربه چاپلوس بود.سنائی.
گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم.سوزنی.
گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.
جمال الدین عبدالرزاق.
چو دستی نتانی بریدن ببوس
که با غالبان چاره رفق(1) است و لوس.
سعدی.
به تدبیر باید جهان خورد و لوس(2)
چو دستی نشاید گزیدن ببوس.سعدی.
آمد و با هزار لابه و لوس
داد بر دست و پای برنا بوس.امیرخسرو.
|| (ص) نُنُر. لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است.
ترکیب ها:
لوس بار آوردن. لوس بازی. لوس بازی درآوردن. لوس کردن. لوس گری. لوس گری کردن. لوس و ننر. لوس و ننر بارآمده بودن. بچهء لوس و جز اینها. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
(1) - ن ل: زرق.
(2) - ن ل:
به تدبیر شاید فروکوفت کوس
که با غالبان چاره زرق است و لوس.
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ.
قریع الدهر.
وآن چاپلوس بسته گر خندان؟
کت هر زمان به لوس بپیراید.لبیبی.
چون بیامد به وعده بر سامند
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت.
عنصری.
مرد قانع نه مرد لوس بود
کز طمع، گربه چاپلوس بود.سنائی.
گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم.سوزنی.
گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.
جمال الدین عبدالرزاق.
چو دستی نتانی بریدن ببوس
که با غالبان چاره رفق(1) است و لوس.
سعدی.
به تدبیر باید جهان خورد و لوس(2)
چو دستی نشاید گزیدن ببوس.سعدی.
آمد و با هزار لابه و لوس
داد بر دست و پای برنا بوس.امیرخسرو.
|| (ص) نُنُر. لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است.
ترکیب ها:
لوس بار آوردن. لوس بازی. لوس بازی درآوردن. لوس کردن. لوس گری. لوس گری کردن. لوس و ننر. لوس و ننر بارآمده بودن. بچهء لوس و جز اینها. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
(1) - ن ل: زرق.
(2) - ن ل:
به تدبیر شاید فروکوفت کوس
که با غالبان چاره زرق است و لوس.