جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قصاص: (تعداد کل: 6)
قصاص
[قَ] (ع اِ) قُصاص است در همهء معانی آن. رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از اینجاست که انگبین را بدان منسوب نمایند و گویند عسلُ قصاص. (منتهی الارب).
قصاص
[قِ] (ع اِ) جِ قَصّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قص شود. || جِ قَصّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّه شود. || جِ قُصّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُصّه شود. || قصاص به ضم قاف است در همهء معانی آن. رجوع به قُصاص شود.
قصاص
[قُ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || موی پیشانی. (منتهی الارب). || پیوندگاه هر دو سرین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و به فتح و کسر قاف نیز آمده و ضم آن بهتر است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَصاص و...
قصاص
[قِ] (ع مص) مانند آنچه داده باشی بازستدن. || کشندهء یکی را کشتن. (ترجمان ترتیب عادل). کین کشی به مثل. مُقاصّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کشنده را باز کشتن و جراحت کردن عوض جراحت و چیزی را به بدل چیزی فراگرفتن، و فارسیان به معنی مطلق تعزیر با لفظ کردن...
قصاص
[قُ] (اِخ) نام کوهی است از بنی اسد. (معجم البلدان).
قصاص
[قَصْ صا] (ع ص) قصه گوی :
گفت ای قصّاص در شهر شما
کیست چابکتر در این فن دغا.مولوی.
گفت ای قصّاص در شهر شما
کیست چابکتر در این فن دغا.مولوی.