جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قرن: (تعداد کل: 13)
قرن
[قَ] (ع اِ) شاخ و سرون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). تندی سر مردم که جای سرون حیوان است. (منتهی الارب) (آنندراج). جای شاخ از سر انسان. (اقرب الموارد).
- وحیدالقرن؛ کرگدن است که دارای یک شاخ است. (اقرب الموارد).
|| یک سوی سر. || زیر سر. ج، قرون. (منتهی الارب) (آنندراج)....
- وحیدالقرن؛ کرگدن است که دارای یک شاخ است. (اقرب الموارد).
|| یک سوی سر. || زیر سر. ج، قرون. (منتهی الارب) (آنندراج)....
قرن
[قَ] (ع مص) چیزی را به چیزی بستن. || پیوستن چیزی را به چیزی. || دو ستور را در یک رسن با هم بستن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). دو ستور را در یک یوغ فراهم آوردن. || میان حج و عمره جمع کردن. (اقرب الموارد). || سم پای اسب...
قرن
[قَ رَ] (ع اِ) کیش از چرم. || ترکش. (منتهی الارب). جعبه. (اقرب الموارد). || شمشیر. || تیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || تیر باپیکان. || مرد باشمشیر. || مرد باتیر. (منتهی الارب). || رسن که در آن دو شتر را به هم بندند. || شتر به هم بسته با...
قرن
[قَ رَ] (ع مص) پیوسته ابرو گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
قرن
[قَ / قَ رَ] (اِخ) موضعی است نزدیک طائف، یا تمامی وادی آن که میقات اهل نجد است به جهت احرام حج. (منتهی الارب). جوهری گوید: قَرَن، میقات مردم نجد است، و از آن است اویس قرنی، و غوری گوید: اویس منسوب است به بنی قرن، و دیگران این کلمه...
قرن
[قَ رَ] (اِخ) (یوم ال ...) کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته. (مجمع الامثال میدانی). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است، عبدالله بن قیس گوید :
طعن الامیر بأحسن الخلق
و غدوا بلبک مطلع الشرق
مرت علی...
طعن الامیر بأحسن الخلق
و غدوا بلبک مطلع الشرق
مرت علی...
قرن
[قَ] (اِخ) کوهی است مشرف بر عرفات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم البلدان). غوری گوید: و آن میقات مردم یمن و طایف است و آن را قرن المنازل گویند، عمر بن ابی ربیعه گوید :
أ لم تسأل الربع ان ینطقا
بقرن المنازل قد اخلقا.
و قاضی گوید: قرن المنازل همان قرن الثعالب...
أ لم تسأل الربع ان ینطقا
بقرن المنازل قد اخلقا.
و قاضی گوید: قرن المنازل همان قرن الثعالب...
قرن
[قَ رَ] (اِخ) قبیله ای است از یمن. (معجم البلدان).
قرن
[قَ] (اِخ) دهی است به مصر. (منتهی الارب).
قرن
[قَ] (اِخ) قریه ای است از نواحی بغداد میان قطربل و مزرفه. (معجم البلدان). دهی است میان قُطربل و مرزفه، و از آن است خالدبن زید. (منتهی الارب).
قرن
[قَ] (اِخ) کوهی است به آفریقا. (منتهی الارب). و در فتوحات اسلامی از آن یاد شده است. (معجم البلدان).
قرن
[قَ] (اِخ) دهی است در یمامه. (منتهی الارب).
قرن
[قَ رَ] (اِخ) ابن رومان بن ناحیه بن مراد. پدر تیره ای است. اویس قرنی از این تیره است. (از منتهی الارب).