جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قبضه: (تعداد کل: 4)
قبضه
[قَ ضَ] (ع اِ) آنچه را با انگشتان یا با مشت گیرند. (ناظم الاطباء). یک مشت از هر چیزی. (منتهی الارب). بمشت گرفته. (منتهی الارب). یک قبضه ریش، به پهنای کف مجموع سبابه و وسطی و خنصر و بنصر چون فراهم آرند : انواع تیر سه است: دراز، کوتاه، میانه....
قبضه
[قُ بَ ضَ] (ع ص) گیرندهء زود رهاکننده. || نیکوسیاست مر گوسپندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: راع قبضه؛ یعنی شبان نیکو سیاست کنندهء گوسپندان. (ناظم الاطباء).
قبضه
[قُ ضَ] (ع اِ) یک مشت از هر چیزی. بمشت گرفته. گویند: صار الشی ء فی قبضتک؛ ای فی ملکک. (منتهی الارب). رجوع به قَبْضَه شود.