جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فردوس: (تعداد کل: 17)
فردوس
[فِ دَ] (معرب، اِ) بهترین جای در بهشت. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بهشت. ج، فَرادیس. (منتهی الارب). بهشت را گویند. (برهان). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی. در اوستا دو بار به کلمهء پایری دئزه(1)برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند...
فردوس
[فُ] (ع اِ) طعام و جز آن که پیش مهمان نهند. (منتهی الارب). نزلی که در طعام بود. (از اقرب الموارد).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک.
آب و هوا:...
آب و هوا:...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) شهر فردوس که نام قدیم آن تون است و در سر راه شوسهء عمومی استان نهم و هشتم قرار گرفته یکی از شهرهای تاریخی ایران و فاصلهء آن نسبت به شهرهای اطراف به شرح زیر است: مشهد 426هزار گز، گناباد 72هزار گز.
مختصات جغرافیایی شهر فردوس:...
مختصات جغرافیایی شهر فردوس:...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) بخش حومهء شهرستان فردوس از شش دهستان به شرح زیر خانکوک، برون، مهویه، مصعبی، سرایان و سرقلعه تشکیل شده، حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال خاوری و شمال به دهستان کاخک و بخش بجستان از شهرستان گناباد، از طرف باختر به بخش...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومهء شهرستان نیشابور، واقع در ده هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 127 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در یکهزارگزی شمال زرند، سر راه فرعی زرند به راور. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای صد تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه، پسته است. اهالی به کشاورزی گذران می...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان لاویز بخش میرجاوهء شهرستان زاهدان، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری میرجاوه، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. دارای 45 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در پنج هزارگزی جنوب راین، کنار راه فرعی راین به ساردوئیه. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) دهی است از دهستان کشکوئیهء شهرستان رفسنجان، واقع در 57هزارگزی خاور راه شوسهء رفسنجان به یزد. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 55هزارگزی جنوب باختری شهداد و هشت هزارگزی جنوب راه مالرو سیرچ به کرمان. دارای 5 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) ده کوچکی از بخش شهریار شهرستان تهران، واقع در 5هزارگزی جنوب علیشاه عوض. ناحیه ای است جلگه ای و دارای 757 تن سکنه. از قنات و رودخانهء کرج مشروب میشود. محصولاتش غلات، صیفی کاری، چغندر قند، انگور و میوه زیاد است. اهالی به کشاورزی گذران...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) نام یکی از قلاع ملاحده که به دست هلاکو خراب شد. (از تاریخ گزیدهء حمدالله مستوفی چ لیدن ص 527). قلعه ای است از اعمال قزوین. (معجم البلدان). قلعه ای است به طارم سفلی و توابع آن بیست پاره دیه است. (از نزهه القلوب حمدالله...
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) باغی است در پایین یمامه. (معجم البلدان). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) آبی است بنی تمیم را بر جانب راست راه حاج از کوفه. (از معجم البلدان). آبی است مر بنی تمیم را نزدیک کوفه. (منتهی الارب).
فردوس
[فِ دَ / دُو] (اِخ) شیرازی. اسمش سیدابوالحسن و متولی یکی از بقاع شریفهء آن ولایت بوده است. در آن شهر صحبتش اتفاق افتاد. سیدی خلیق و شفیق بود و در جوانی رحلت نمود. از اوست:
مگر آن چاک پیراهن گشادند
که از بوی گلم دیوانه کردند؟
ز می ساقی! چراغی پیش ره...
مگر آن چاک پیراهن گشادند
که از بوی گلم دیوانه کردند؟
ز می ساقی! چراغی پیش ره...