جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فراش: (تعداد کل: 6)
فراش
[فِ] (ع اِ) گستردنی. (منتهی الارب) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آنچه گسترده میشود و بر آن میخوابند. فِعال به معنی مفعول است. (اقرب الموارد). جامهء خواب :
علی بود مردم که او خفت آن شب
به جای نبی بر فراش و دثارش.
ناصرخسرو.
چهل سال سر بر بالین ننهاد و اندر فراش...
علی بود مردم که او خفت آن شب
به جای نبی بر فراش و دثارش.
ناصرخسرو.
چهل سال سر بر بالین ننهاد و اندر فراش...
فراش
[فَ] (ع اِ) گِل و لای خشک شده بر روی زمین. آنچه از گِل و لای که پس از عبور آب بر زمین بخشکد. || غوره های شراب و دوشاب. || حبابهایی که بر شراب میماند. || قطره های خوی. (منتهی الارب). || پروانه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)....
فراش
[فَرْ را] (ع ص، اِ) صیغهء مبالغه از فرش. (از اقرب الموارد). آنکه فرش و بساط را گسترد : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد. (گلستان).
تا جهان بوده ست فراشان گل
از سلحداران خار آزرده اند.سعدی.
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد
فراش باد هر ورقش را به زیر...
تا جهان بوده ست فراشان گل
از سلحداران خار آزرده اند.سعدی.
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد
فراش باد هر ورقش را به زیر...
فراش
[فَرْ را] (اِخ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 12هزارگزی جنوب دزفول و ده هزارگزی جنوب باختری شوسهء شوشتر به دزفول. ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیر که دارای 150 تن سکنه است. از رودخانه مشروب میشود. محصولاتش غلات، برنج و کنجد...
فراش
[فَرْ را] (اِخ) دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیهء شهرستان جیرفت، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه فرعی ساردوئیه به راین. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که دارای دویست تن سکنه است. از شش رشته قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوب است. اهالی به کشاورزی...
فراش
[فَرْ را] (اِخ) دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنهء شهرستان کرمانشاهان، واقع در 27هزارگزی جنوب باختری صحنه و چهارهزارگزی جنوب بیستون، نزدیک راه هرسین، کنار رودخانهء گاماسیاب. ناحیه ای است واقع در دشت، سردسیر، معتدل که دارای 192 تن سکنه است. از رودخانهء گاماسیاب مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب...