فراش
[فَ] (ع اِ) گِل و لای خشک شده بر روی زمین. آنچه از گِل و لای که پس از عبور آب بر زمین بخشکد. || غوره های شراب و دوشاب. || حبابهایی که بر شراب میماند. || قطره های خوی. (منتهی الارب). || پروانه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پروانه. واحد آن فراشه است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فراشه شود. || یکی از دو رگ سبز زیر زبان و هر دو را فراشان گویند. || دو آهن پاره که بدان افسار ستور را به کام بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).