جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فجر: (تعداد کل: 3)
فجر
[فَ] (ع مص) برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). عدول از حق. || فاسد گردیدن. (اقرب الموارد). || روان ساختن آب را. (منتهی الارب). آب راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه جرجانی). گشودن راه آب را تا جاری...
فجر
[فَ] (اِخ) سورهء هشتادونهم از قرآن. از سوره های مکیه و شامل سی آیت است. پس از سورهء غاشیه و پیش از سوره البلد قرار دارد.
فجر
[فَ جَ] (ع اِمص) بخشش. || جوانمردی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): هو من اهل الفجر لا من اهل الفجور. (اقرب الموارد). || مردی و احسان. (منتهی الارب). معروف. (اقرب الموارد). || بسیاریِ مال. (منتهی الارب). مال و بسیاری آن. (اقرب الموارد).