فجر
[فَ] (ع مص) برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). عدول از حق. || فاسد گردیدن. (اقرب الموارد). || روان ساختن آب را. (منتهی الارب). آب راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه جرجانی). گشودن راه آب را تا جاری شود. (از اقرب الموارد). || به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دروغ گفتن. || نسبت دروغ دادن. || مخالفت و عصیان کردن. (اقرب الموارد). || (اِ) سپیدی آخر شب. روشنی پگاه که سرخی آفتاب است در سیاهی شب. (منتهی الارب). بام. (دستور اللغه). روشنی. فلق. فجر دو باشد: فجر اول یا کاذب یا ذنب السرحان و فجر ثانی یا صادق که آن را فجر معترض نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف). سرخی خورشید در سیاهی شب، و گویند که آن پایان شب است چنانکه شفق آغاز آن است. (اقرب الموارد).
- صلوه فجر؛ نماز بامداد. دوگانه. رجوع به دوگانه شود.
|| (ص) طریق فجر؛ واضح. (اقرب الموارد).
- صلوه فجر؛ نماز بامداد. دوگانه. رجوع به دوگانه شود.
|| (ص) طریق فجر؛ واضح. (اقرب الموارد).