جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غزل: (تعداد کل: 4)
غزل
[غَ] (ع مص) رشتن(1). مغزول، نعت از آن است. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). ریسمان رشتن. (ترجمان علامهء جرجانی ص73). ریسیدن. (غیاث اللغات). رشتن. غُزول. || نوازش کردن: اخذ فی غزلهم والرفق بهم. (دزی ج2 ص211). || (اِ) رشته(2). (منتهی الارب) (آنندراج). ریسمان. رسمان. (لغت...
غزل
[غَ زَ] (ع مص) سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن. (منتهی الارب). حدیث زنان و حدیث عشق ایشان کردن. (آنندراج). محادثه با زنان. (اقرب الموارد). بازی کردن به محبوب. حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان. (غیاث اللغات). دوست داشتن حدیث با زنان و صحبت با...
غزل
[غَ زِ] (ع ص) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان. (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).
غزل
[غُزْ زَ] (ع ص، اِ) جِ غازله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غازله شود.