جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غزاله: (تعداد کل: 7)
غزاله
[غَ لَ] (ع اِ) آهوبرهء ماده. (منتهی الارب). بچهء آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) :
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.حافظ.
|| آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود دراز کشد گویی میرسد، و...
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.حافظ.
|| آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود دراز کشد گویی میرسد، و...
غزاله
[غَ لَ] (اِخ) نام زنی، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب).
غزاله
[غَ لَ] (اِخ) اسم قریه ای از قرای طوس که ابوحامد غزالی از آنجاست. (تاج العروس). صاحب روضات الجنات (ص719) گوید: غزاله به «زای» مخفف، قریه ای است از اعمال طوس، چنانکه شیخ بهایی آن را ذکر کرده است و گروهی نیز این قول را به سمعانی نسبت داده اند....
غزاله
[غَ لَ] (اِخ) زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 ه . ق.) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالدبن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را...
غزاله
[غَ لَ] (اِخ) به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین(ع) بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج2 ص62).
غزاله
[غَ لَ] (اِخ) اسب محطم بن ارقم. (منتهی الارب).
غزاله
[غَ لَ] اسب محطم بن ارقم. (منتهی الارب).