جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غرض: (تعداد کل: 6)
غرض
[غَ] (ع اِ) پیش بند شتر مانند تنگ زین را. ج، غُروض، اغراض. (منتهی الارب) (آنندراج). الغرض للرحل کالحزام للسرج. (اقرب الموارد). || جویچهء ناتمام از رودبار، یا شعبه ای کلان از رودبار مغاک. ج، غُرضان، غِرضان. (منتهی الارب). شعبه فی الوادی غیر کامله او اکبر من الهجیج، تقول: اصابنا...
غرض
[غَ رَ] (ع مص) تافتگی و اندوهناکی. به ستوه آمدن(1). (منتهی الارب) (آنندراج): غرضه منه؛ ضجر منه و ملَّ. یقال: غرض بالمقام. (اقرب الموارد). تنگ دل شدن و ستوه شدن. (تاج المصادر بیهقی). دلتنگ و ملول شدن. || شوق. آرزومند گردیدن. یقال: غرضت الیه؛ ای اشتقت. (منتهی الارب) (آنندراج). قال...
غرض
[غَ رِ] (ع ص) دلتنگ و ملول. به ستوه آمده. (از اقرب الموارد).
غرض
[غُ] (ع اِ) جِ غُرضه. (اقرب الموارد) (المنجد). غُرُض. (اقرب الموارد). رجوع به غرضه شود.
غرض
[غُ رُ] (ع اِ) جِ غُرضَه. (منتهی الارب). غُرض. (اقرب الموارد). رجوع به غرضه شود.
غرض
[غِ رَ] (ع مص) تازه گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج). طری بودن. طراوت. (از اقرب الموارد).