جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غرب: (تعداد کل: 10)
غرب
[غَ] (ع مص) پنهان گردیدن. غایب شدن. دور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). فرونشستن. (غیاث اللغات). ناپدید شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || رفتن. به یک سو شدن. || شادمانی کردن. || تمادی و درنگی کردن. || ریخته گردیدن اشک. (منتهی الارب) (آنندراج). مسیل الدمع او انهلاله من العین. (اقرب الموارد)....
غرب
[غَ] (اِخ) یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است. از تنگهء سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وادی بوینجه (سبو) منتهی می شود. اراضی آن مرتفع است و از جبال درن به وسیلهء رودخانه های بسیاری جدا می گردد. این ایالت...
غرب
[غَ] (اِخ) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد).
غرب
[غَ] (اِخ) (ال ...)(1) در زمان قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا و مخصوصاً به پرتقال جنوبی اطلاق می شد و پس از انقراض امویین ملوک الطوائفی شد. (از اعلام المنجد). رجوع به مغرب اقصی شود.
(1) - Algrave.
(1) - Algrave.
غرب
[غَ] (اِخ) (بنوال ...) امرائی از عرب تنوخ اند که پس از بازگشت صلیبی ها از بیروت به این شهر استیلا یافتند (1294 م.) 90 تن سوار داشتند در هر شهری سی نفر از ایشان برای حراست سرحد مقیم شده بودند نخستین آن امرا، بُحتُر پس از وی فرزندش کرامه...
غرب
[غَ رَ] (ع اِ) درخت پده. (منتهی الارب) (برهان قاطع)(1). نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته. (آنندراج) (از غیاث اللغات). پُده، و گویند سپیددار...
غرب
[غُ] (ع اِمص) دوری از جای و دیار خود. (منتهی الارب) (آنندراج). دوری از وطن. (المنجد). غربت.
غرب
[غُ] (ع اِ) جِ غُراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
غرب
[غُ رُ] (ع ص، اِ) مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج). || غریب. (غیاث اللغات) (اقرب الموارد). || نادر. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). || نهی غرب؛ جائی است. (منتهی الارب).