جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غرا: (تعداد کل: 4)
غرا
[غَ] (ع اِ) گاوساله. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَغراء. (اقرب الموارد). || هر نوزاده. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اغراء. (اقرب الموارد). || (ص) لاغر. ج، اغراء. (منتهی الارب) (آنندراج). غراه. (اقرب الموارد) (آنندراج). || (اِمص) خوبی. (منتهی الارب). الحُسن. یقال: به غراً. (اقرب الموارد). || (اِ) سریشم. هرچه بدان بیالایند...
غرا
[غَ] (اِخ) (ال ...) نام شهری است در اندلس. صاحب الحلل السندسیه آرد: از طلیطله تا قریهء مغام مرحله ای است و الغرا شهر بزرگی است دارای بازار و محلات، و در نزدیک «وادی آش» واقع است. (الحلل السندسیه چ 1936م. جزء اول ص54).
غرا
[غُ] (اِ) هر چیز که متصف به سفیدی و روشنی باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || آفتاب را نیز گویند به سبب روشنائی. (برهان قاطع). آفتاب. (دهار) (ناظم الاطباء). ظاهراً مأخوذ از عربی «غراء» (به فتح اول و تشدید دوم) است(1). رجوع به غراء شود.
(1) - رجوع به حاشیهء برهان...
(1) - رجوع به حاشیهء برهان...
غرا
[غَرْ را] (ص نسبی) منسوب به شهر غرا و توابع آن. (انساب سمعانی). رجوع به غرا شود.