جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غالیه: (تعداد کل: 5)
غالیه
[یَ] (ع ص) تأنیث غالی. گران. (از المنجد). رجوع به غالی شود. || (اِ) ترکیباتی است از بوی خوش. ج، غوالی. (اقرب الموارد). بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جز آن سیاه رنگ که موی را به وی خضاب کنند. سماها بذلک سلیمان بن عبدالملک و گویند...
غالیه
[یَ] (اِخ) فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، طباریه، بَزَیغیَّه، یعفوریه، غمامیه، اسماعیلیه یا باطنیه. (مفاتیح خوارزمی). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقهء ثالثهء شیعه میخواند و گوید نه فرقه اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، یعقوبیه، اسماعیلیه، ازدریه. و...
غالیه
[یَ] (اِخ) بنت ابوجعفر منصور عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس متوفی بسال 158 ه . ق. صاحب عقدالفرید آرد: او را کنیزکان (امهات اولاد) فرزندانی بدین نامها بوده است: صالحا و غالیه و... رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 393 شود.
غالیه
[یَ] (اِخ) سلیم بن میخائیل (1851-1917 م.) یکی از معلمان علم حساب دفترداری در شهر بیروت. وی از سال 1870 تا سال 1914 م. بدین شغل ادامه داده است. او در دمشق متولد شده سپس به قسطنطنیه سفر کرد تا معلومات خود را تکمیل کند و آنگاه برای دیدار خال...