جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه عیش: (تعداد کل: 2)

عیش

[عَ] (ع مص) زیستن. (از منتهی الارب). زندگانی کردن. (آنندراج). زیست و زیست کردن. (از ناظم الاطباء). مَعاش. مَعیش. مَعیشه. عَیشه. عَیشوشه. رجوع به معاش و معیش و معیشه و عیشه و عیشوشه شود.

عیش

[عَ] (ع اِ) زندگانی. (منتهی الارب). حیات حیوانی. (از اقرب الموارد). زیست. زندگی :
بر تو در سعادت همواره باز باد
عیش تو باد دایم با یار مهربان.منوچهری.
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی در پُرّی و بسیاری.
منوچهری.
علت عیش را سه چیز نهند
کآن مکان و زمان و...
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.