جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عیر: (تعداد کل: 6)
عیر
[عَ] (ع مص) بهر سو و این طرف و آن طرف رفتن اسب و سگ، به جولان. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب). رها شدن و رفتن اسب و سگ این سوی و آن سوی از شادی، و یا سرگردان شدن آنها آنچنانکه چیزی آنها را بازنگرداند. (از...
عیر
[عَ] (ع اِ) خر، اهلی باشد یا وحشی، و اکثر گورخر و خر وحشی را به کار برند. و مؤنث آن «عیره» باشد. ج، أعیار، عیار، عُیور، عُیوره. جج، عیارات (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مَعیوراء. مَعیوری اسم جمع آن است(1). (از اقرب الموارد).
- امثال: ان ذهب العیر فعیر...
- امثال: ان ذهب العیر فعیر...
عیر
(ع اِ) گروه از سفر بازگردیده (مؤنث آید). (منتهی الارب). || کاروان شتر که غله کشانند (از این لفظ واحد نیامده است). (منتهی الارب). هر ستور خار بارکش از شتر و خر و استر. (منتهی الارب) (آنندراج). قافلهء خران (مؤنث است)، سپس توسعاً هر قافله ای را نامیده اند. و...
عیر
[عَیْ یِ] (ع ص) اسب بانشاط و چالاک. (از اقرب الموارد).
عیر
[عَ] (اِخ) لقب حماربن مُوَیلع کافر. و گویند که او را وادی سبز و خرمی بود و خداوند آتشی بر آنجا فرستاد و آن را بسوزاند. (از منتهی الارب). و رجوع به اقرب الموارد و معجم البلدان شود.