[دَ] (ع اِمص) عیاده. بیمارپرسی. (غیاث اللغات). بیمارپرسی و رفتن به احوال پرسی بیمار. (ناظم الاطباء). و رجوع به عیاده شود : تو که بونصری به بهانهء عیادت نزدیک خواجهء بزرگ رو. (تاریخ بیهقی ص 368). عبدوس را بر اثر تو فرستیم تا عیادت ما برساند. (تاریخ بیهقی ص 368).
مگر...