جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عمله: (تعداد کل: 8)
عمله
[عَ لَ] (ع اِمص) دغلی. ناراستی یا دزدی. (منتهی الارب). سرقت یا خیانت. (از اقرب الموارد).
عمله
[عَ مِ لَ] (ع اِ) کار. || کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده. (از اقرب الموارد). || (ص) ناقه عمله؛ شتر مادهء بین العمالهء هوشیار. (منتهی الارب). ماده شتر که نجابتش آشکار و زیرک باشد. (از اقرب الموارد). شتر زیرک که آشکار است زیرکی او. (از شرح...
عمله
[عَ مَ لَ] (ع ص، اِ) عمله. جِ عامل. کارگران. رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این(1). (تاریخ قم ص81).
- عملهء خلوت؛ کنیزان و زنان حرم.
- عملهء...
- عملهء خلوت؛ کنیزان و زنان حرم.
- عملهء...
عمله
[عِ لَ] (ع اِ) کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده است. (از اقرب الموارد). || هیئت کار کردن. (منتهی الارب). هیئت عمل. (از اقرب الموارد). || بدی و فساد دلی. (منتهی الارب). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد). || مزد کاری. (منتهی الارب). مزد...
عمله
[عُ لَ] (ع اِ) مزد کارکن. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عِمله. رجوع به عِمله شود.
عمله
[عَمْ مَ لَ] (اِخ) نام جایگاهی است که در شعر نابغهء ذبیانی آمده، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است. (از معجم البلدان). شهری است در شام. (از تاج العروس). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّه) ضبط شده است.
عمله
[عَ مَ لَ] (اِخ) نام تیره ای است از بهمنی از شعبهء لیراوی، از ایلات کوه گیلویهء فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
عمله
[عَ مَ لَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. 360 تن سکنه دارد. آب آن از چم لوخ و محصول آن غلات، حبوب، چغندر قند، توتون و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).