جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عماد: (تعداد کل: 8)
عماد
[عِ] (ع مص) قصد کردن بسوی کسی یا چیزی رفتن. (از متن اللغه). عَمْد. عَمَد. عُمْده. عُمود. مَعمَد. رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
عماد
[عِ] (ع اِ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ستون. (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). رکن. آنچه بدان تکیه شود. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عَمود. رجوع به عَمود شود. ج، عُمُد (لسان العرب) (اقرب...
عماد
[عِ] (اِخ) (قلعهء...) از قلاع مستحکم واقع در نواحی غربی افغانستان فعلی، و شرقی خراسان. و در تاریخ حبیب السیر در ضمن بیان وقایع سلسلهء تیموریان ذکر این قلعه بسیار رفته است. و ظاهراً به علت استحکام و استواری برای خزائن و دفاین سلطنتی مأمن و پناهی بوده است. رجوع...
عماد
[عِ] (اِخ) (میر...) خطاط مشهور عهد صفویه. رجوع به عماد قزوینی شود.
عماد
[عِ] (اِخ) ابن ابراهیم تبریزی. متخلص به ارفع. رجوع به عماد تبریزی شود.
عماد
[عِ] (اِخ) ابن اکیمه. مکنی به ابوالولید. محدث است. و نیز رجوع به ابوالولید (عمادبن...) شود.
عماد
[عِ] (اِخ) ابن محمد بن یحیی بن علی بن فارسی. او راست: حاشیه بر حاشیهء سید شریف علی جرجانی بر شمسیهء نجم الدین عمر قزوینی کاتبی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 1063).
عماد
[عِ] (اِخ) (ملا...) ابن محمود طارمی از دانایان به علوم عقلی در قرن هفتم ه . ق. رجوع به عماد طارمی شود.