عماد

معنی عماد
[عِ] (ع اِ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ستون. (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). رکن. آنچه بدان تکیه شود. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عَمود. رجوع به عَمود شود. ج، عُمُد (لسان العرب) (اقرب الموارد)، عَمَد.(1)(متن اللغه) :
عماد دولت بوسعد مایهء همه سعد
که هدیه است ز گردون و تحفهء عالم.
مسعودسعد.
من دنیا را بدان چاه... مانند کردم... و آن چهار مار را به طبایع، که عماد خلقت آدمی است. (کلیله و دمنه). ابوالقاسم فقیه که عمدهء لشکر و عماد کار بود با جمعی دیگر از وجوه قوم گرفتار آمد. (ترجمهء تاریخ یمینی). آنچه که عماد ملک و عمدهء دولت بود با جمعی اکابر و رؤوس عساکر گرفتار شد. (ترجمهء تاریخ یمینی).
پس ادب کردش بدین جرم اوستاد
که مساز از چوب پوسیده عماد.مولوی.
|| (اِمص) اسم است از مصدر عَمد. غسل دادن کودک را به آب تعمید. (از اقرب الموارد). || (اِ) رسیل لشکر و آنکه در جنگ موافقت او کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسیل لشکر. (از تاج العروس). رئیس لشکر. (از متن اللغه). رئیس لشکر که او را زویر نامند. (از لسان العرب). عَمود. عُمده. عُمدان. (از لسان العرب). رجوع به عمود و عمده و عمدان شود. || خانه و بناهای بلند. و مذکر و مؤنث در آن یکسان است. و یکی آن «عماده» است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). اما به گفتهء صاحب غیاث اللغات عماد به معنای مفرد و جمع هر دو آمده است. (از غیاث اللغات از کشف و منتخب).
- ارم ذات العماد (قرآن 98/6)؛ در وصف «ارم» آمده است یعنی دارای ستونها یا بناهای بلند. رجوع به «ارم ذات العماد» و «ذات العماد» شود :
جهان را به فرمان چندین بلاد
ستون در تست ذات العماد.نظامی.
- اهل العماد؛ باشندگان خیمهء بلند، یا عام است. (منتهی الارب) (از متن اللغه). کسانی که در خیمه های عالی و بناهای رفیع سکنی دارند. (ناظم الاطباء). صاحبان بناهای رفیع و عالی. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). صاحبان أخبیه (خیمه های پشمین یا موئی) که در غیر آنها سکنی نکنند، و آنان را «اهل العمود» نیز نامند. (از لسان العرب).
- رفیع العماد؛ شریف. بزرگوار. زیرا ستون خیمه های شریفان عرب بلند و رفیع بوده است. (از اقرب الموارد).
- ضمیر عماد؛ همان «ضمیر فصل» است که نحویان کوفه آن را «ضمیر عماد» نامند. و آن ضمیری است منفصل و مرفوع که بین مبتدا و خبر آید، خواه قبل از دخول عوامل (مانند: زیدٌ هو القائمُ) و خواه پس از دخول عوامل (مانند: کان زید هو القائمَ). و چون معنی و مفهوم کلام بر آن استوار است لذا آن را «عماد» گفته اند.
الف - شروط این ضمیر: 1 - ماقبل آن باید مبتدا، و معرفه باشد (هرچند کوفیان نکره بودن آن را نیز جائز دانسته اند). 2 - مابعد آن باید خبر برای مبتدا، و معرفه یا شبه معرفه باشد. 3 - خود ضمیر به صیغهء مرفوع، و مطابق با صیغهء ماقبل خود باشد.
ب - فائدهء این ضمیر: 1 - فائدهء لفظی، و آن برای نشان دادن این است که آنچه بعد از این ضمیر آمده است خبر می باشد نه تابع، و بدین سبب است که آن را «فصل» خوانده اند، چه بین خبر و تابع «فصل» می باشد. 2 - فایدهء معنوی، و آن تأکید و اختصاصی است که از این ضمیر مستفاد میشود.
ج- محل اعرابی آن: نحویان بصره برای این ضمیر محلی از اعراب قائل نیستند و آن را مانند حرف می دانند. اما کوفیان برای آن محلی از اعراب قائلند با این تفاوت که «کسائی» محل آن را تابع مابعدش میداند، ولی بعقیدهء «فرّاء» تابع ماقبل است. بدین ترتیب این ضمیر، بین مبتدا و خبر مرفوع است، و بین دو معمول «ظن» منصوب، و بین دو معمول «کان» به عقیدهء فراء مرفوع، و به عقیدهء کسائی منصوب، و بین دو معمول «ان» برعکس آن است.
د - وجوه مختلف آن در جمله: 1 - این ضمیر مبتدا و اسم مابعد آن خبر است و مجموع این مبتدا و خبر، خبر مبتدای اول یا خبر کان و نظایر آن باشد. 2 - مطابق عقیدهء بصریان، ضمیر عماد، مانند حروف، بدون ترکیب باشد. و بدین ترتیب اسم بعد از آن خبر برای مبتدا و نظایر آن می باشد. به همین جهت است که «الرقیب» در این آیهء شریفه منصوب خوانده شده است: «... کنت أنت الرقیب علیهم...» (قرآن 5/117). 3 - این ضمیر را مؤکّد برای اسم ماقبل بدانیم، و در این صورت نیز، اسم مابعد آن خبر خواهد بود. ولی غالب نحویان بر آنند که این وجه در صورتی امکان پذیر است که اسم ماقبل ضمیر، اسم ظاهر نباشد چه توکید اسم ظاهر به وسیلهء ضمیر جایز نیست. بنابراین در همان آیهء فوق این وجه نیز صدق می کند ولی در جمله ای از قبیل «زید هو العالم» صادق نیست. (از مغنی اللبیب باب چهارم) (کشاف اصطلاحات الفنون).
- طویل العماد؛ دارندهء خانه ها و بناهای بلند که آنها را برای زائران خود نشان کرده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
- || بلندبالا. (از لسان العرب) (از تاج العروس).
- غورالعماد؛ موضعی است در دیار بنی سلیم. رجوع به «غورالعماد» شود.
(1) - در لسان العرب و اقرب الموارد عَمَد اسم جمع دانسته شده است.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.