جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه علیرضا: (تعداد کل: 9)
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 19 هزارگزی شمال باختری سکوهه و 14 هزارگزی باختر راه شوسهء زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل و 160 تن سکنه. آب آن از رودخانهء هیرمند تأمین می...
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی، مشهور به اولیازاده. فقیه و عالم فرایض بود و به سال 1301 ه . ق. درگذشت. او راست: 1 - رساله الامتحان. 2- رساله الفرائض. 3 - ملجأالمفتین فی الفتاوی، در چهار جلد. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیه العارفین ج1 ص777).
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی، مشهور به وصفی. وی ادیب و از کتّاب شورای دولتی بود و در سال 1314 ه . ق. درگذشت. او راست: حسن التوسل فی النهار و اللیل. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج1 ص403).
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن حسین اردکانی شیرازی، مشهور به تجلی. عالم و ادیب و شاعر و منطقی بود و بسال 1085 ه . ق. درگذشت. او راست: 1 - حاشیه بر حاشیهء مولی عبدالله، در منطق. 2 - رساله ای در منع نماز جمعه در زمان غیبت. 3 - سفینه...
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن رئیس حسین رویدشتی اصفهانی. رجوع به علیرضا اصفهانی شود.
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن عبدالواحد ذوقی، متخلص به آگاه. رجوع به علیرضا آگاه شود.
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن طالب هندی پیشاوری. حکیم بود و در نظم سخن نیز دست داشت. و در حدود سال 1290 ه . ق. در قید حیات بود. او راست: 1 - رمزه المیزان، که منظومه ای است در علم منطق. 2 - منظومه ای دربارهء طبیعیات. (از معجم المؤلفین...
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن محمود عمری. ادیب و از اهالی موصل بود. در سال 1248 ه . ق. متولد شد و در سال 1308 ه . ق. در بغداد درگذشت. او را شعر و مقاماتی است. (از الاعلام زرکلی بنقل از تاریخ الموصل ج2 ص260).
علیرضا
[عَ رِ] (اِخ) ابن یعقوب طرابزونی. منطقی بود. او راست: مغنی الطلاب علی ایساغوجی، که در سال 1299 ه . ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المنطق مکتبهء بلدیه ص34).