جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه علج: (تعداد کل: 6)
علج
[عَ] (ع مص) چیره شدن در معالجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پریشان شدن. (ناظم الاطباء). || (ص) سخت و قوی. || افکننده. || نیکوکنندهء کارها. (از اقرب الموارد).
علج
[عَ لَ] (ع مص) سخت و قوی شدن. (از اقرب الموارد). || (اِ) درختان کوچک خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
علج
[عَ لِ] (ع ص) سخت و قوی. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نیکوکنندهء کارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
علج
[عِ] (ع ص) قیّم و نیکودارنده. || درشت و قوی. || غیرعرب کافر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || کافر و بی دین، خواه عرب باشد یا غیر آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مردی که موی صورتش روئیده باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) خر. ||...
علج
[عُ لَ] (ع ص) سخت و قوی. || افکننده. || نیکوکنندهء کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
علج
[عُلْ لَ] (ع ص) سخت و قوی. || افکننده || نیکوکنندهء کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).