[عَ قَ] (ع اِ) یکی عقیق. واحد عقیق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود. || موی شکمی بچهء مردم و بهائم. (منتهی الارب). موی نوزاد مردم و بهائم که در هنگام تولد بر اوست. (از اقرب الموارد). موی سر کودک که بزاید. (دهار). || موی بزغاله. (منتهی الارب)....