جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عظیم: (تعداد کل: 4)
عظیم
[عَ] (ع ص) بزرگ و کلان و فربه. (منتهی الارب). سترگ و بزرگ، خلاف صغیر. (از اقرب الموارد). در تداول فارسی به معانی کثیر و مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید...
عظیم
[عُ ظَ] (ع اِ مصغر) مصغر عَظم. استخوان کوچک و خرد. رجوع به عظم شود. || عظیم وضاح یا عظم وضاح(1)، بازیی است مر عربان را. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). رجوع به عظم شود.
(1) - در منتهی الارب «رضاح» ضبط شده است که غلط مینماید.
(1) - در منتهی الارب «رضاح» ضبط شده است که غلط مینماید.
عظیم
[عَ] (اِخ) دهی از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. سکنهء آن 354 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی و حبوب است. این ده محل ییلاق ایل اینانلو و حاجی علی لو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
عظیم
[عَ] (اِخ) دهی از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر. این ده مشهور به غضبان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به غضبان شود.