عظیم
[عُ ظَ] (ع اِ مصغر) مصغر عَظم. استخوان کوچک و خرد. رجوع به عظم شود. || عظیم وضاح یا عظم وضاح(1)، بازیی است مر عربان را. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). رجوع به عظم شود.
(1) - در منتهی الارب «رضاح» ضبط شده است که غلط مینماید.
(1) - در منتهی الارب «رضاح» ضبط شده است که غلط مینماید.