جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عباد: (تعداد کل: 11)
عباد
[عِ] (ع اِ) جِ عبد. بندگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به عبد شود.
عباد
[عِ] (اِخ) قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از معجم قبائل العرب). و نسبت به آن عبادی است. رجوع به عبادی شود.
عباد
[عُبْ با] (ع ص، اِ) جِ عابد. (ناظم الاطباء). رجوع به عابد شود.
عباد
[عَبْ با] (اِخ) دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج عباد نویسند. فاصلهء آن تا مرو 4 فرسخ است. (از معجم البلدان).
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن اخضربن علقمه بن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبدالله بن زیاد با چهارهزار مرد جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت و مرداس را بکشت و سر او را به نزد پسر...
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن الحصین بن یزیدبن عمرو الحبطی التمیمی، مکنی به ابوجهضم و در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از جانب ابن زبیر به ریاست شرطهء بصره منصوب گردید و در ایام قتل مختار از همراهان مصعب بود. او از کسانی است که با عبدالله بن...
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن زیادبن ابیه برادر عبدالله بن زیاد و مکنی به ابوحرب. وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن عبادبن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری، مکنی به ابومعاویه. وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود و به سال 181 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن عوام بن عبدالله کلابی واسطی، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون الرشید وی را به زندان افکند و به سال 185 ه . ق. در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن محمد بن حیان البلخی، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود وی به سال 196 ه . ق. از جانب مأمون ولایت مصر یافت سپس امین از وی آزرده گشت و ربیعه بن قیس را مأمور دستگیری وی ساخت و سرانجام به دستور امین به سال...
عباد
[عَبْ با] (اِخ) ابن یعقوب البخاری الرواجنی، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و المعرفه فی الصحابه. وی به سال 250 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).