جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طواف: (تعداد کل: 4)
طواف
[طَ] (ع مص) طوف. طوفان. تطواف. (منتهی الارب). گرد گشتن. گرد چیزی گشتن. (منتخب اللغات). گرد برآمدن. (تاج المصادر). گرد بر چیزی برآمدن. دور زدن. گردگردی. گشت. گرد درآمدن. (زوزنی). شوط. تحلس. گرد چیزی گشتن و گردیدن... و با لفظ زدن و داشتن مستعمل. (آنندراج) :
نوروز روز خرمی بیعدد بود
روز...
نوروز روز خرمی بیعدد بود
روز...
طواف
[طَوْ وا] (ع ص) خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب). خادم که بمهربانی خدمت کند. || بسیار طوف کننده. (منتخب اللغات). طوف زن :
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح.
مسعودسعد (در صفت ابر).
|| دوره گرد. آنکه...
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح.
مسعودسعد (در صفت ابر).
|| دوره گرد. آنکه...
طواف
[طَوْ وا] (اِخ) ذوالطواف؛ وائل حضرمی است. (منتهی الارب).