طواف
[طَوْ وا] (ع ص) خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب). خادم که بمهربانی خدمت کند. || بسیار طوف کننده. (منتخب اللغات). طوف زن :
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح.
مسعودسعد (در صفت ابر).
|| دوره گرد. آنکه میوه و بُقول و تره در کوی و برزن گرداند فروختن را :
مرد سخن ویست بتحقیق و ما همه
طواف ریش و سبلت و حمال خایگان.
سوزنی.
- طوافِ سرکش؛ شخصی را گویند که میوه و امثال آن را بر سر گرفته گرد کوچه و بازار بگرداند و بفروشد، و عسس و شبرو را نیز گویند و بمعنی دزد و راهزن هم آمده است. (برهان).
|| آب غالب و بسیار. (منتهی الارب).
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح.
مسعودسعد (در صفت ابر).
|| دوره گرد. آنکه میوه و بُقول و تره در کوی و برزن گرداند فروختن را :
مرد سخن ویست بتحقیق و ما همه
طواف ریش و سبلت و حمال خایگان.
سوزنی.
- طوافِ سرکش؛ شخصی را گویند که میوه و امثال آن را بر سر گرفته گرد کوچه و بازار بگرداند و بفروشد، و عسس و شبرو را نیز گویند و بمعنی دزد و راهزن هم آمده است. (برهان).
|| آب غالب و بسیار. (منتهی الارب).