جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طبعی: (تعداد کل: 8)
طبعی
[طَ] (ص نسبی) جبلی. صاحب غیاث اللغات گوید: طبعی منسوب به طبیعت است، چرا که حرف ثالث اگر با باشد در حالت نسبت حذف کنند، چنانچه مدنی منسوب به مدینه و بهمین حرکات نام فنی از فنون حکمت. و بفتح اول و سکون ثانی نیز آمده، در این صورت منسوب...
طبعی
[طَ] (اِخ) یکی از شعرای عثمانی است. وی در قرن دهم هجری میزیسته و از دانشمندان عصر خود و تلامذهء ابوالسعود افندی بود. بعدها حیثیت خود را بانهماک در عیش و عشرت لکه دار کرده است. (قاموس الاعلام ترکی).
طبعی
[طَ] (اِخ) یکی از شعرای عثمانی است. وی در قرن دهم هجری میزیسته و به اشتب زاده شهرت داشته. از اوست:
عارضک شوقیله یا قدم سینه م اوزره تازه داغ
سینه ده شاه خیالک قوروی بر گلگون اوتاغ.
(قاموس الاعلام ترکی).
عارضک شوقیله یا قدم سینه م اوزره تازه داغ
سینه ده شاه خیالک قوروی بر گلگون اوتاغ.
(قاموس الاعلام ترکی).
طبعی
[طَ] (اِخ) اصفهانی. تخلص یکی از شعرای ایران است، نامش عبدالله وی از اهالی اصفهان بود، در اوایل عبدی و بعد طبعی تخلص میکرد. از اوست:
سیل اشکم گرهی در دل جیحون زده است
تیر آهم به صف چرخ شبیخون زده است
لاله از خجلت همچشمی داغ دل من
زین چمن خیمه برون برده،...
سیل اشکم گرهی در دل جیحون زده است
تیر آهم به صف چرخ شبیخون زده است
لاله از خجلت همچشمی داغ دل من
زین چمن خیمه برون برده،...
طبعی
[طَ] (اِخ) سمنانی. یکی از شعرای ایران و از اهالی سمنان بوده. از اوست:
شرح سوز دل که عمری از تو پنهان داشتم
گر نگویم دل، وگر گویم زبان میسوزدم.
(قاموس الاعلام ترکی).
شرح سوز دل که عمری از تو پنهان داشتم
گر نگویم دل، وگر گویم زبان میسوزدم.
(قاموس الاعلام ترکی).
طبعی
[طَ] (اِخ) سیستانی. یکی از شعرای ایران است و از اهالی سیستان بوده است. از اوست:
زود از برم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی، زود برمخیز.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است.
طبعش خیلی لطف داشته از اقران ملازمان یزدی است. شعرش این است:
از سوز درونم ببرون هم...
زود از برم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی، زود برمخیز.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است.
طبعش خیلی لطف داشته از اقران ملازمان یزدی است. شعرش این است:
از سوز درونم ببرون هم...
طبعی
[طَ] (اِخ) قزوینی. یکی از شعرای ایران و از اهالی قزوین می باشد. وی از تلامذهء حکیم شفائی اصفهانی بوده است:
تنها به دیده می نتوان دادِ گریه داد
چون ابر باید از همه اعضا گریستن.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: طبعی قزوینی خوش طبع و شوخ بود. از شاگردان و مصاحبان حکیم شفائی...
تنها به دیده می نتوان دادِ گریه داد
چون ابر باید از همه اعضا گریستن.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: طبعی قزوینی خوش طبع و شوخ بود. از شاگردان و مصاحبان حکیم شفائی...
طبعی
[طَ] (معرب، اِ) کلیبولی. یکی از شعرای قرن دهم عثمانی است. وی از اهالی کلیبولی بوده و نامش سلیمان است. مدتی به قضاوت اشتغال داشته و بعدها در بغداد به دفترداری پرداخته است. (قاموس الاعلام ترکی).