طبعی
[طَ] (اِخ) سیستانی. یکی از شعرای ایران است و از اهالی سیستان بوده است. از اوست:
زود از برم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی، زود برمخیز.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است.
طبعش خیلی لطف داشته از اقران ملازمان یزدی است. شعرش این است:
از سوز درونم ببرون هم اثری هست
گر راه فغان بسته شود چشم تری هست
چندین بپریشانی این زلف چه نازی
در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست
هر خشت ز سرمنزل امید بجائیست
از بس که زمین دل ما زلزله دارد.
خوش است ناله اگر در دل تو ره یابد
ز هم گشودن درهای آسمان سهل است.
کامرانی دگر چه میباشد
هرچه خواهد دلم مهیا نیست.
زود از دلم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی زود برمخیز
روزی به مدعای دل من بشب رسان
گو مدعی ز بزم تو خشنود برمخیز.
(تذکرهء نصرآبادی).
رجوع به آتشکده ص 82 شود.
زود از برم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی، زود برمخیز.
(قاموس الاعلام ترکی).
نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است.
طبعش خیلی لطف داشته از اقران ملازمان یزدی است. شعرش این است:
از سوز درونم ببرون هم اثری هست
گر راه فغان بسته شود چشم تری هست
چندین بپریشانی این زلف چه نازی
در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست
هر خشت ز سرمنزل امید بجائیست
از بس که زمین دل ما زلزله دارد.
خوش است ناله اگر در دل تو ره یابد
ز هم گشودن درهای آسمان سهل است.
کامرانی دگر چه میباشد
هرچه خواهد دلم مهیا نیست.
زود از دلم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی زود برمخیز
روزی به مدعای دل من بشب رسان
گو مدعی ز بزم تو خشنود برمخیز.
(تذکرهء نصرآبادی).
رجوع به آتشکده ص 82 شود.