جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضماد: (تعداد کل: 3)
ضماد
[ضِ] (ع اِ)(1) مرهم. (دهار) (زمخشری). مرهم جراحت. (مهذب الاسماء). دارو که بر جراحت نهند. ادویه با مایعی درآمیخته که بر عضوی نهند. دواهای زفت که محتاج به بستن است برخلاف طلاء. دارویی که به آب یا بچیزی رقیق دیگر سرشته بر اندامی پهن کنند، و آن را بهندی لیپ...
ضماد
[ضِ] (ع مص) بستن چیزی بر جراحت. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). و منه: ضَمدَ عینه بالصبر؛ ای جَعله علیها. (منتهی الارب). || زدن عصا بر سر کسی. || مدارا کردن. || برابری کردن در چیزی. (منتهی الارب). || دو معشوق گرفتن زن. ابوذؤیب گوید :
تریدین کیما تضمدینی و خالداً
و هل...
تریدین کیما تضمدینی و خالداً
و هل...
ضماد
[ضِ] (اِخ) ابن ثعلبهء ازدی (و یقال ضِمام، و الاول اکثر). صحابی و دوست پیغمبر اکرم در جاهلیت. (منتهی الارب).