جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضخم: (تعداد کل: 3)
ضخم
[ضَ / ضَ خَ] (ع ص) هنگفت. ستبر. تناور. (مجمل اللغه) (دهار). سطبر و کلان از هر چیزی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). بزرگ هیکل پرگوشت. (منتهی الارب). دفزک بزرگ. (مهذب الاسماء). کلفت. زفت. ضخمه. ضخیم. ج، ضخام : گنگ امردی بود ضَخم و زفت. (حاشیهء فرهنگ اسدی نسخهء نخجوانی).
لنگ ولیکن...
لنگ ولیکن...
ضخم
[ضَ] (اِخ) بنوعبدبن ضخم؛ قومی از عرب عاربه که اکنون منقرض شده اند. (منتهی الارب).
ضخم
[ضِ خَ] (ع مص) کلان و فربه گردیدن. ضَخامه. (منتهی الارب). تناور شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). سطبر شدن. (منتخب اللغات).