جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صنم: (تعداد کل: 5)
صنم
[صَ نَ] (ع اِ) بت. (منتهی الارب) (غیاث) (دهار). وثن. فغ. بُد. ج، اصنام :
خم آورده از بار شاخ سمن
صنم شد گل و گشته بلبل شمن.فردوسی.
وثاق او چو بهار است و او در آن صنم است
سرای او چو بهشت است و او در آن حور است.
فرخی.
بجان خلق برآمد پدید عدل...
خم آورده از بار شاخ سمن
صنم شد گل و گشته بلبل شمن.فردوسی.
وثاق او چو بهار است و او در آن صنم است
سرای او چو بهشت است و او در آن حور است.
فرخی.
بجان خلق برآمد پدید عدل...
صنم
[صَ نَ] (اِخ) دهی از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 9 هزارگزی جنوب باختری شاهی در دامنه واقع است. هوای آن معتدل، مرطوب و مالاریایی است. 550 تن سکنه دارد. محصول آن برنج، پنبه، غلات، صیفی، مرکبات و مختصر ابریشم در آنجا بعمل می آید. شغل اهالی...
صنم
[صَ نَ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 21000 گزی جنوب خاوری تربت جام و 4000 گزی شمال جادهء شوسهء نظامی تربت جام به جنت آباد. دارای 167 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت...
صنم
[صَ نِ] (ع ص) قوی و توانا. (منتهی الارب).
صنم
[صُ] (اِخ) موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب).